فارسی

کمپین سیاسی علیه جان کوماروف، مردم شناس هاروارد

حمله به جان کوماروف، استاد مردم شناسی هاروارد، کمپین پاکسازی کالج‌ها و دانشگاه‌های آمریکا بر اساس سیاست‌های هویتی ضد دموکراتیک را به سطح جدیدی رسانده است.

در اواخر ژانویه، مقامات هاروارد کوماروف متولد آفریقای جنوبی را به مرخصی اداری بدون حقوق فرستادند و او را از تدریس دروس مورد نیاز و پذیرش دانشجوی تحصیلات تکمیلی جدید برای مشاوره تا سال تحصیلی آینده منع کردند. مقامات دانشگاه استدلال کردند که او خط مشی های مربوط به سوء استفاده جنسی و رفتار حرفه ای دانشگاه را نقض کرده است.

این امر موجب سردرگمی زیادی شده است. افرادی که باید قادر به انجام تحلیلی جدی عینی باشند، در مواجهه با آن دچار اختلال شده و تسلیم فشارهای اعمال‌شده توسط عناصر با وسواس جنسیتی و نژادی در دانشگاه هاروارد و فراتر از آن شده اند.

پرونده ای علیه کوماروف ساخته شده که هیچ اعتبار و اساسی ندارد. هیچ مدرکی که حتی نزدیک به اثبات هر گونه تخلفی باشد وجود ندارد. در عوض، مجموعه ای از اتهامات وجود دارد که بسیاری از آنها بی اساس و مضحک هستند و هیچ مدرکی در پشتیبانی از آن‌ها وجود ندارد. پذیرش اتهامات بدون هیچ مدرک قابل تأیید، نشانه بارز سرکوب سیاسی است.

پیشینه این ماجرا چیست؟

لیلیا کیلبرن، دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه هاروارد در رشته مردم شناسی، ادعا می کند که کوماروف او را مورد سوء استفاده جنسی قرار داده است، و دو دانشجو به نام های مارگارت چروینسکی و آمولیا مانداوا ادعا میکنند زمانی که شروع به صحبت در مورد سوء استفاده جنسی ادعایی کوماروف کردند، او اقدام به تلافی علیه آنها کرد.

اولین تحقیق طولانی توسط دفتر حل اختلاف هاروارد تمام اتهامات علیه کوماروف، از جمله ادعاهای کیلبرن مبنی بر سوء استفاده جنسی را رد کرد، به جز یک مورد. دفتر حل اختلاف فقط این مورد را به «نفع» کیلبرن یافت: اینکه هشدار کوماروف به او «در طول تقریباً پنج دقیقه» در مورد خطر سفر با شریک زندگی اش به عنوان یک زوج همجنس گرا در کشورهای آفریقایی که همجنسگرایی در آنها جرم محسوب می شود، سوء استفاده جنسی «شدید» تلقی میشود.

هشدار کوماروف در مورد سفر در بخش‌های خاصی از آفریقا به‌طور غیر صادقانه ای به‌عنوان نمونه‌ای از تعصبات ضد آفریقایی «سفید پوستان،» و «سیاست‌های نژادی عجیب و غریب» تلقی میشود. در واقع هشدارهای او کاملا مناسب و در راستای مسئولیت های حرفه ای او به عنوان استاد مشاور بود.

در سال ۲۰۱۴، یووری موسوینی رئیس جمهور اوگاندا، که به تازگی قوانین ضد همجنس گرایی را «بسیار سخت تر» کرده بود، در مصاحبه ای اختصاصی با  سی إن إن گفت که همجنس گرایان «غیرطبیعی» هستند. موسوینی تاکید کرد که همجنس گرایی یک حق انسانی نیست. «آنها نفرت انگیز هستند. چه جور آدم هایی هستند؟»

در ژوئیه ۲۰۱۵، در یک کنفرانس مطبوعاتی، باراک اوباما و رئیس جمهور کنیا اوهورو کنیاتا علنا «بر سر حمایت از حقوق همجنسگرایان درگیر شدند.» به گفته پولیتیکو، اوباما تاکید کرد که «تضمین حقوق همجنس‌گرایان باید در قاره‌ – و در کشوری – که در آن تعصب علیه همجنس‌گرایان پذیرفته شده است و خشونت علیه همجنس‌گرایان رایج است در اولویت باشد. … کنیاتا آنچه را که قبلاً در مورد حقوق همجنس‌گرایان گفته بود تکرار کرد: 'این یک مسئله‌ کم اهمیت است.'» بخش ۱۶۵ قانون اساسی کنیا ازدواج همجنسگرایان راغیرقانونی دانسته و برای هرگونه اعمال جنسی بین زوج های همجنس پنج سال زندان مقرر می کند.

 نانا آدو دانکوا آکوفو آدو رئیس جمهور غنا، در مصاحبه ۲۰۱۷ خود با الجزیره علنا از جرم انگاری همجنس گرایی در کشورش دفاع کرد. ضمنا، بنا به آفریقا نیوز، « رئیس مجلس مایک اوکوای، سومین مرد قدرتمند غنا ... یک فعال سرسخت ضد حقوق همجنس‌بازان است.» اوکوای اظهار کرد: « حق انجام همجنس گرایی، حق خوابیدن انسان با حیوان در برخی کشورها در حال تبدیل شدن به یک حق انسانی است.»

کیلبرن استدلال می کند که اظهارات کوماروف هیچ ارتباطی با  کامرون، کشور موضوع تحقیق او نداشت.

گزارشی از دیده‌بان حقوق بشر با عنوان «کامرون: موج دستگیری‌ها، بدرفتاری با افراد دگرباش جنسی،» با عکسی از دو زن تراجنسیتی در یک سلول زندان اسفبار به تاریخ آوریل ۲۰۲۱ همراه  است: «نیروهای امنیتی کامرون به طورخودسرانه از فوریه ۲۰۲۱ حداقل ۲۴ نفر، از جمله یک پسر ۱۷ ساله را به اتهام رفتار همجنسگرایی توافقی یا عدم انطباق جنسیتی ادعایی، ضرب و شتم یا تهدید کرده‌اند. ... حداقل یکی از آنها مجبور به انجام آزمایش ایدز و معاینه مقعدی شده است.»

گزارش ادامه می‌دهد: «بر اساس نظارت دیده‌بان حقوق بشر و گفتگو با سازمان‌های غیردولتی کامرون، به نظر می‌رسد که گزارش‌های اخیر از بدرفتاری مستند شده، بخشی از افزایش کلی اقدامات پلیس علیه همجنس‌گرایان زن، همجنس‌گرایان مرد، دوجنسیتی و تراجنسیتی‌ باشد. روابط جنسی بین افراد هم‌جنس در کامرون جرم تلقی می‌شود و مجازات آن تا پنج سال زندان است.»

کوماروف به کیلبورن هشدار می داد که سفر با شریک زندگی اش در برخی کشورها می تواند آنها را در معرض خطر فیزیکی قرار دهد. این هشدار هیچ ارتباطی  به دیدگاه‌های او در مورد همجنسگرایی یا مردم آفریقا نداشت. کامروف از اواخر دهه ۱۹۶۰ در جنوب آفریقا مشغول به تحقیق بوده است. هر محققی می داند که او به شدت به حسن نیت میزبانان محلی وابسته است. در بسیاری از موارد، موسسات در طی سال‌ها، حتی دهه‌ها، روابطی با جوامعی برقرار می‌کنند که ممکن است ارزش‌ها و آداب و رسوم متفاوتی با آنچه در کمبریج ماساچوست وجود دارد داشته باشند. یک حادثه ناگوار می تواند عواقب ناگواری برای یک فرد یا کل برنامه داشته باشد. کوماروف حق و مسئولیت داشت که این نگرانی را مطرح کند.

پس از اینکه دفتر حل اختلاف یافته های خود را منتشر کرد، دانشکده هنر و علوم تحقیق دومی را انجام داد و بسیاری از همان موضوعات را دوباره بررسی کرد. یک حقیقت یاب خارجی متوجه شد که کوماروف در طول یک جلسه مشاوره در ساعات اداری، مانداوا را تهدید کرده بود (که او آن را رد می کند) تا شایعه پراکنی در مورد سوء استفاده جنسی ادعایی اش را متوقف کند. بر این اساس، کلودین گی، رئیس دانشکده هنر و علوم، در ۲۰ ژانویه تحریم‌های کاملاً نابجا و غیر قانونی ذکر شده در بالا را اعلام کرد.

نامه سرگشاده ۴ فوریه و «عقب نشینی» 

اقدام گی باعث شد ۳۸ نفر از همکاران کوماروف، از جمله استیون گرینبلات پژوهشگر شکسپیر و مورخ فرهنگی، هنری لوئیس گیتس جونیور منتقد ادبی و مورخ، جیل لپور مورخ و رندال کندی استاد حقوق، در تاریخ ۴ فوریه نامه‌ ای سرگشاده منتشر کنند.

این نامه خاطر نشان کرد که اگرچه « کوماروف توسط سه دانشجو متهم شده است، اما تنها یکی از اتهامات از سوی دفتر حل اختلاف هاروارد در خور توجه شناخته شد،» اتهام مربوط به هشدار کوماروف در مورد سفر «به عنوان یک زوج همجنس‌گرا به یک کشور خاص آفریقایی که در آن همجنس‌گرایی غیرقانونی است.» 

در پایان نامه آمده است: «ما امضا کنندگان زیر جان کوماروف را به عنوان یک همکار و مشاور عالی، و شهروند دانشگاهی متعهد می شناسیم که طی پنج دهه صدها دانشجوی دکترا را در زمینه های متنوع آموزش داده و مشاوره کرده است، که متعاقبا رهبران دانشگاه‌های سراسر جهان شده‌اند. ما از تحریم‌های هاروارد علیه او بیمناک هستیم و نگران تاثیر آن‌ بر توانایی ما جهت مشاوره به دانشجویان خود هستیم.»

در ۸ فوریه، کیلبورن، چروینسکی و مانداوا شکایتی را علیه دانشگاه هاروارد تنظیم کردند و به این دلیل که دانشگاه نتوانسته است از آنها در برابر سوء استفاده اثبات نشده و اقدامات تلافی جویانه محافظت کند خواستار دریافت خسارت شدند.

این دادخواست اکثر اعضای هیات علمی امضا کننده نامه ۴ فوریه را مرعوب کرد. پنج روز بعد، ۳۴ نفر (در نهایت یک نفر دیگر نیز به آنها پیوست) از امضاکنندگان علناً بیانیه قبلی خود را «پس گرفتند» و با کمپین علیه کوماروف همسو شدند.

کندی یکی از معدود افرادی است که قاطعیت نشان داده است. این استاد حقوق در ایمیلی نوشت که «نامه سرگشاده اولیه،  بر اساس اطلاعات موجود حاکی از نگرانی عمیقی در مورد رفتار دانشگاه با پروفسور کوماروف بود. ... هیچ اطلاعات جدیدی که من از آن مطلع باشم، [نگرانی هایی] را که باعث شد من آن نامه را در وهله اول امضا کنم برطرف نمیکند»

گرینبلات، گیتس و لپور از جمله «عدول کنندگان» از موضع خود بودند. اینها افرادی هستند که از جهان و تاریخ، از جمله تاریخ فرهنگی مطلع هستند. آن‌ها باید، برای مثال، با «بوته آزمایش» اثر آرتور میلر آشنا باشند، که محاکمات جادوگری در سیلم ماساچوست در سال‌های ۱۶۹۲-۱۶۹۳ را به تصویر میکشد. شخصیت اصلی نمایش در نهایت به جای امضای اعتراف دروغین به جادوگری، مرگ را انتخاب می کند.

در «دشمن مردم» اثر هنریک ایبسن، متصدی پزشکی یک شهر کوچک به دلیل جرات افشای آلودگی چشمه آبگرم محلی توسط مقامات قربانی می‌شود. با وجود بسط جو اوباشگرانه، دکتر حاضر به عقب نشینی نمیشود. او در پایان می‌گوید: «قوی‌ترین مرد دنیا کسی است که تنهاترین باشد.» یک عضو هیئت منصفه در دوازده مرد خشمگین (سیدنی لومت-رجینالد رز)، در مواجهه با مخالفت های شدید، بر بررسی جدی و عادلانه شواهد علیه یک جوان ۱۸ ساله فقیر اصرار می‌ورزد.

گرینبلات، در کتاب انحراف تصادفی: چگونه جهان مدرن شد، روایتی از تولد رنسانس، سرنوشت یان هوس الهی‌دان اصلاح‌ طلب چک و مخالف فساد سلسله مراتب کلیسای کاتولیک، و جوردانو برونو «مرتد» دیگر، فیلسوف و دانشمند ایتالیایی که هر دو در آتش سوزانده شدند را نقل میکند.

گزارش شده است هوس که توسط مقامات کلیسا فرصت های متعددی برای توبه کردن جهت نجات جان خود داده شده بود، پاسخ میدهد: «من برای یک کلیسای طلایی از حقیقت عقب نشینی نمیکنم!» برونو در فوریه ۱۶۰۰ در رم به حکم دادگاه تفتیش عقاید اعدام شد. گرینبلات توضیح می‌دهد که برونو «در ساعات بی‌شمار شکنجه توسط گروه‌های راهبان، با قاطعیت از توبه کردن خودداری کرد.»

گیتس، در پیش‌گفتار کتاب چهره های شجاع سیاهپوست، خاطرنشان می‌کند که این کتاب به گروهی از افراد، از جمله هریت تابمن و فردریک داگلاس می پردازد که «فداکاری‌هایشان برای منافع عمومی بود، اراده‌شان خلل ناپذیر بود، جاه‌طلبی‌ها و موهبت‌های فردی شان را در خدمت به هدفی فراتر از ثروت یا شهرت شخصی قرار دادند.»

لپور در کتاب خود به نام سفیدی چشمانشان درباره توماس پین، نظریه پرداز سیاسی و انقلابی و شرایط سختی که نیروهای آمریکایی در سال های اول جنگ انقلابی با آن مواجه بودند می نویسد. او توضیح می‌دهد که جورج واشنگتن در آستانه حمله غافلگیرانه به ترنتون در دسامبر ۱۷۷۶، دستور داد بخش ابتدایی عبارت معروف پین، «این زمان‌هایی است که روح‌ مردان را امتحان می‌کند» برای « سربازان خسته و سرمازده اش» خوانده شود.

نوشتن در مورد فدا کردن همه چیز به خاطر اصول ساده تر از انجام آن در زندگی واقعی است. هوس، برونو و دیگران به خاطر اعتقاداتشان به پای دار رفتند. در دوران انقلاب آمریکا و جنگ داخلی، ابراز عقیده به معنای به خطر انداختن جان بود.

گرینبلات، گیتس، لپور و همراهان ثابت کرده‌اند که نمی‌توانند در برابر طوفان توئیت‌های خشمگین و شکایت حقوقی تهاجمی مقاومت کنند. مانند گالیله، اساساً به آنها «ابزار شکنجه» نشان داده شد و هشدار داده شد: «آنچه که برای کوماروف اتفاق می افتد ممکن است به راحتی برای شما هم اتفاق بیفتد!»

حتی در دوران هراس سرخ پس از جنگ، لیبرال‌هایی بودند که در برابر اخراج اساتید دانشگاه به خاطر ایده‌های چپ‌گرایانه‌شان مقاومت کردند. دفاع از سرکوب شدگان، حتی اگر این افراد مطرود سیاسی بودند، عموماً عملی قابل تحسین تلقی می‌شد. اما امروزه، عملاً هیچ کس از کسانی که به دلیل تخلفات ادعایی مختلف مورد حمله قرار می گیرند دفاع  نمیکند. و این در حالی است که هنوز سرکوب‌ واقعی، از نوع تهدید کننده زندگی، حتی آغاز شود.

در ۲۰ فوریه، ۱۵ استاد مردم‌شناسی هاروارد − از جمله رئیس دپارتمان − از کوماروف خواستند استعفا دهد، دال بر اینکه آنها «اعتمادشان» را به او به عنوان استاد از دست داده‌اند. واقعاً باید پرسید: آیا کسی با ذره‌ای شجاعت در این مؤسسه باقی مانده است؟ 

«امتیاز سلسله‌مراتبی»

پرونده علیه کوماروف و دو همکار دیگرش، تئودور بستور (اکنون متوفی) و گری اورتون، در مقاله ای در ۲۹ مه ۲۰۲۰ در هاروارد کریمسون با عنوان (« سه مردم شناس مشهور هاروارد محافظت شده توسط ساختارهای قدرت با اتهامات سوء استفاده جنسی مواجه هستند») ، و مقاله ای در ۲۵ اوت ۲۰۲۰ در گاهنامه آموزش عالی (« جان کوماروف  حامی هاروارد مردم شناس تاثیرگذار و مشاوری متعهد است. سه زن می گویند او از قدرت خود سوء استفاده کرده است.») و خود شکایت حقوقی ۸ فوریه  ۲۰۲۰.

نیازی به مرور همه جانبه این مقالات و اسناد نیست، آنها در دسترس عموم هستند و خواننده علاقه مند می تواند به آنها مراجعه کند. در هر صورت، آنها حاوی محتوای کمی و عمدتاً شامل شایعات، سخن چینی، اتهامات مبهم و بی اساس هستند.

جملات آغازین مقاله کریمسون رویکرد کلی آن را نشان می‌دهند: «در سال ۱۹۸۶، گروهی از اساتید که برای مجله مردم شناسی معاصر می‌نوشتند دریافتند که نخبه‌ترین برنامه‌های مردم شناسی کشور، از جمله دانشگاه هاروارد، بر اساس «امتیاز سلسله‌مراتبی» تحت سلطه‌ی اساتید قدرتمند دارای کرسی استادی رسمی عمل می کنند.»

اساتید چنین چیزی را پیدا نکردند. آنها  با تعمیم این واقعیت آشکار که اساتید مردم‌شناسی با کرسی استادی رسمی وجود دارند نتیجه‌گیری کردند که یک «امتیاز سلسله‌مراتبی» وجود دارد. این یک برداشت ایدئولوژیک بر اساس آثار شخصیت هایی مانند پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی است.

برای مثال، بوردیو در «اشکال سرمایه»، به وجود «شبکه‌ای از ارتباطات» اشاره می‌کند که «محصول تلاشی بی‌پایان در نهاد است... که برای تولید و بازتولید روابط پایدار و مفیدی که می‌توانند منافع مادی یا نمادین را تضمین کنند، ضروری است.» این روابط اجتماعی «در کوتاه‌مدت یا بلند مدت مستقیماً قابل استفاده هستند، یعنی برای تبدیل روابط محتمل، مانند روابط همسایگی، محیط کار، یا حتی خویشاوندی، به روابطی که در آن واحد ضروری و انتخابی هستند و دلالت بر تعهدات پایدار دارند که یا به‌صورت ذهنی احساس می‌شوند... یا از نظر نهادی تضمین شده‌اند.»

بوردیو آنچه را که او به عنوان فرایند اجتماعی می داند توصیف کرد که گروه را «بازتولید می کند» و «محدودیت های گروه را گوشزد می کند»، و اظهار داشت که «به این ترتیب هر یک از اعضای گروه به عنوان متولی محدودیت های گروه شناخته می شود.»

همان‌طور که معمولاً در مورد نوشته‌های پساساختارگرایان و پست‌مدرنیست‌ها صدق می کند، پس از بررسی لفاظی‌های پرمدعا و «پرده برداشتن» از آنها، ارزش این دیدگاه ها به صفر (یا کمتر) تقلیل می‌یابد.

با استفاده از چنین نظریه‌هایی، نیکولاس سی. کاوا در مقاله‌ای ۲۰۱۸ خود با عنوان «چگونه سلسله‌مراتب آکادمیک توزیع بی ثباتی را شکل می دهد،» این پرسش را مطرح کرد که آیا دارندگان دکترای فارغ‌التحصیل از «برنامه‌های نخبه» صرفاً از اعتبار «مؤسسات تحصیلات تکمیلی و مشاوران برجسته‌ی دانشگاهی خود» بهره می‌برند؟ آیا کمیته‌های استخدام که با انبوهی از درخواست‌ها مواجه‌اند می‌پرسند که: «آیا این فرد بهترین واجد شرایط برای شغل تبلیغ شده است؟ یا اینکه آنها تحت تأثیر این واقعیت قرار میگیرند که ممکن است فردی دکترای خود را از شیکاگو (یا هاروارد) گرفته و زیر نظر سالینز (یا کاماروف‌ها) تحصیل کرده باشد؟»

وال بوریس در مقاله‌ی «سیستم کاست آکادمیک: سلسله‌مراتب اعتباری در شبکه‌های تبادل دکتری» (۲۰۰۴) مدعی شد که « اعتبار بخشی که یک دانشگاهی در آن دکترا دریافت می کند، همواره به‌عنوان مهم‌ترین عامل در تعیین فرصت‌های شغلی موجود برای کسانی که وارد بازار کار دانشگاهی می‌شوند رتبه‌بندی می‌شود.» پس از ارجاع به بوردیو، بوریس نتیجه گرفت که شواهد حاکی از «بازتولید سلسله‌مراتب موقعیت آکادمیک از طریق فرآیندهای انسداد اجتماعی و انباشت سرمایه‌ی اجتماعی، باید درک ما را از اینکه چنین سلسله‌مراتب‌هایی چقدر می‌توانند در برابر تغییر رسوخ ناپذیر باشند را عمیق‌تر کند.»

اینها شکایات جدیدی نیستند. این داستان مبارزه‌ی بین نسل‌ها، «شبکه‌های پسران قدیمی» است که توسط پیر و پاتال های خرفت کنترل می‌شوند که از میدان دادن به «جوانان پرشور» و « جوانان عجول» خودداری می‌کنند. داستان های این‌گونه کشمکش‌های بعدی موضوع رمان ها و فیلم های بی‌شماری بوده است. ریچارد واگنر یکی از بزرگ‌ترین اپراهای خود، خوانندگان استاد نورنبرگ (Die Meistersinger von Nürnberg)، را بر اساس این مضمون ساخته است.

به‌عنوان توصیف‌های کلی جامعه‌شناختی، این مطالعات از اعتبار خاصی برخوردار هستند، هرچند در بهترین حالت کمی بیشتر از بدیهیات هستند. چنین چیزهایی قطعاً در جهان اتفاق می افتد. محافظه‌کاری سازمانی پدیده‌ای غیر معمول نیست.

البته، دانشگاهیان در یک سن خاص در زمینه های مختلف وجود دارند که بهتر است بی‌سر‌و‌صدا کنار بروند. از سوی دیگر، برخی از محققان همچنان در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ زندگی خود در سطحی استثنایی به کار خود ادامه می‌دهند و تجربه و تخصص عظیمی را به پژوهش‌ها و دانشجویان خود به ارمغان می‌آورند. و به‌ طراحت باید گفت، برخی از دانشگاهیان در دهه ۳۰ و ۴۰ زندگی خود دستمزدهای کلانی دریافت می‌کنند، که شغل خود را کاملا مدیون ردیابی موفقیت آمیز خود در سیاست‌های دانشگاهی هستند.

در هر حال، وجود یک وضعیت گسترده دال بر تخلف در یک مورد خاص نیست، و قطعاً سرپوش گذاشتن بر سوء استفاده نیست. این همان «گام» نامشروعی است که در اینجا برداشته میشود: شما با به‌کارگیری عبارتی فرانسوی و پسامدرن، احساس می‌کنید حق دارید فریاد «سوء استفاده جنسی» را سر دهید.

«امتیاز سلسله‌مراتبی» به فرمولی جادویی تبدیل می‌شود، نیرویی فراگیر که تمامی پدیده‌ ها را توضیح می‌دهد. اگر اتهامی علیه یک استاد دارای کرسی رد یا فاقد اعتبار اعلام شود، این صرفا دلیل دیگری برای وجود چنین «سیستم کاست آکادمیک» است. در مورد مقاومت فعال علیه این حملات، مانند مقاومت کاماروف و دیگران، این به‌عنوان نشانه‌ای غیرقابل‌انکار از گناه تفسیر می‌شود. رسانه‌ها و شاکیان رویکرد قضات محاکمات سیلم را اتخاذ می‌کنند، همان‌طور که امرسون دبلیو. بیکر در کتاب طوفان جادوگری آن را شرح می دهد: «استراتژی آن‌ها شامل ساختن ذهنیتی 'مجرم اما بی میل به اعتراف' بود که به موجب آن فرض می کردند که متهمانی که از اعتراف امتناع می کردند دروغ می گویند.»

استدلال «امتیاز سلسله‌مراتبی» دورانی، غیر قابل پاسخ و بی پایه است. اگر یک استاد برجسته نتواند به این یا آن دانشجوی فارغ التحصیل برای یافتن شغل کمک کند، او تعمداً مسیر حرفه‌ای این یا آن دانشجو را  باید مسدود کرده باشد. واقعیت‌های عینی بازار کار و مدارک علمی مورد نیاز کاملاً نادیده گرفته می‌شوند.

نظریه‌ای از نوع بوردیویی نمی‌تواند به طور مشروع برای پیشبرد پرونده‌ سوء استفاده جنسی که فاقد شواهد است مورد استفاده قرار گیرد. چنین استدلالی پیامدهای کاملاً شومی دارد. بر این اساس، یک مشتری که در غیاب هیچ مدرکی به مقامات شکایت می کند که او توسط یک مغازه دار یهودی فریب خورده است، ممکن است به پروتکل های یهود ستیزانه بزرگان صهیون و توطئه جهانی «یهودی-بلشویکی» استناد کند. در جنوب ایالات متحده در دوران جیم کرو، جنایاتی علیه سیاه‌پوستان صورت گرفت، از جمله دار زدن بدون محاکمه، بر این اساس که با توجه به تمایلات «حیوانی» آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار، باید انتظار حملات جنسی ادعایی را داشت. پیش‌ داوری ها، از جمله در مورد مردان « شکارچی » قدرتمند، می‌توانند نقش اجتماعی بسیار مضری ایفا کنند.

مقاله کریمسون و مقالات مشابه از وجود کرسی استاد رسمی برای طرح  یک توطئه‌ای فراگیر که در یک مورد خاص هیچ جرم واقعی نیاز به اثبات ندارد شروع میکنند. موضوع زودتر از موعد مقرر حل شده است. عمل نادرست از قبل وجود دارد، فقط نیاز به یافتن تجسم انسانی مناسب دارد. به دلایل مختلف، به نظر می رسید کوماروف با این شرایط مطابقت داشته باشد. در این صورت، واقعیت «سلسله مراتبی» ضرورت ارائه هر گونه شواهد ملموس و قانع کننده را از بین می برد. اتهامات و افشاگری‌های صرف، اغلب شامل فعالیت جنسی، کافی خواهد بود. این همان چیزی است که در کالج ها و دانشگاه های سراسر ایالات متحده در حال رخ دادن است.

شباهت‌های قابل‌توجهی بین تفتیش عقاید مک‌کارتیستی اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۵۰ و کمپین سوء رفتار جنسی معاصر وجود دارد. فرآیند کنونی نیز با افشاگری‌ها و اتهامات بی‌پروای اثبات‌نشده; استفاده از مخبران ناشناس؛ محکومیت و مجازات فوری از سوی رسانه‌ها؛ تخریب یک شبه اعتبارات و مشاغل؛ ممنوعیت و قرار گرفتن در لیست سیاه؛ تحقیر علنی و آبروریزی؛ درخواست برای توبه و اعتراف؛ ایجاد تشنج در بخشی از جمعیت؛ بزدلی و خیانت لیبرالیسم؛ بی‌توجهی به دادرسی عادلانه و اصل برائت؛ تضعیف حقوق دموکراتیک اولیه؛ و تقویت قدرت دولت و نیروهای پلیس مشخص می شود.

اما شباهت دیگری در راستای پرسش «توطئه» که به تازگی به آن پرداختیم وجود دارد. در کتاب لو دادن ویکتور ناواسکی اشاره می‌کند که در محاکمه‌های رهبران حزب کمونیست تحت قانون زبانزد اسمیت، خبرچینان اف‌بی‌آی درباره آنچه برخی از اعضای حزب در مورد «اصول مارکسیسم یا لنینیسم،» در مکانی بسیار دورتر از محلی که محاکمه برگزار می‌شد یا جایی که هیچ‌کدام از متهمان حضور نداشتند، شهادت می‌دادند.

ناواسکی ادامه می‌دهد: «وکلای مدافع مرتباً به این نوع شهادت‌ها به عنوان شایعات اعتراض می‌کردند، اما فایده‌ای نداشت. اعتراضات عموماً به این دلیل که در یک توطئه، اعمال همدستان برای همه اعضای توطئه، اعم از حضور یا عدم حضور الزام آور است رد میشد. ... از آنجایی که متهم واقعی حزب کمونیست بود، مهم نبود که بسیاری از شواهد ارائه شده و پذیرفته شده رابطه اندکی یا هیچ ارتباطی به مردان و زنان خاصی که محاکمه می‌شدند داشت. [تاکید اضافه شده است.]

حمله به افراد با کارنامه آکادمیک طولانی برای حمله‌ی تعمیم یافته به امنیت شغلی در دست اقدام در هر موسسه‌ی بزرگ آموزشی استفاده می شود. در حال حاضر رقابت شدیدی بر سر مشاغل، موقعیت‌های شغلی رسمی، دستمزد و مسائل مرتبط با آن در جریان است. کرسی های استادی الحاقی و سایر اشکال استخدام موقت فراوان هستند و مؤسسات از هر فرصتی برای استثمار دانشجویان تحصیلات تکمیلی، اساتید پاره‌وقت و سایر لایه‌های آسیب‌پذیر استفاده می‌کنندد.

در چنین شرایطی، ادعاهای مربوط به سوء رفتار جنسی، نژادپرستی و سایر تخلفات، چه واقعی، چه خیالی یا اغراق‌آمیز، به ابزاری برای کسب نفوذ تبدیل می شوند. بنا بر این، ارجاعات خصمانه به «گارد قدیمی» و «مطالعات آفریقایی سفید» در حساب‌های توییتری حامیان کیلبورن، چرونسکی و ماندوا به چشم می‌خورد.

این جنبه از جنجال با نامه سرگشاده ۱۸ ژوئن ۲۰۲۰، «برای یک رویکرد عدالت تحول آفرین» ترغیب شده توسط مقاله ماه مه ۲۰۲۰ کریمسون و امضای دانشجویان مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در بخشهای مردم شناسی و مطالعات آفریقایی و آفریقایی-آمریکایی هاروارد بیشتر روشن شد. به طرز شگفت انگیزی، این نامه سرگشاده  خواستار «اخراج فوری» کوماروف، بستور و اورتون «از هر دو بخش و دانشگاه به‌طور کلی و لغو هرگونه امتیازات و عناوینی که ممکن است پیش از شروع ترم پاییز ۲۰۲۰ داشته باشند شد.»

از سوی دیگر، این نامه نسبت به «ماهیت گرایی جنسی غیر مفید» کریمسون ابراز تردید میکند. نامه می افزاید که مسائل مطرح‌شده «گسترده و پیچیده و غیر قابل تقلیل به نیاز برای افزودن تعداد بیشتری از «زنان» هستند.» نامه شکایت می‌کند که چنین «ماهیت گرایی هایی» موجب حمایت از «زنان سفیدپوست و مؤنث… که در تسهیل سوء‌استفاده‌ها شریک بوده‌اند» شده و در عین حال، بیشتر موجب به حاشیه‌راندن «کسانی شده است که مقوله انتزاعی «زنان» مدت‌هاست عرصه ای برای خشونت علیه آن‌ها بوده است: دانشجویان تراجنسی، غیر دوجنسی، سیاه‌پوست، بومی و همجنسگرا، و همچنین سایر دانشجویان رنگین‌پوست.» به طور خلاصه، این عنصر نگران است که هر گونه تقسیم آتی غنایم دانشگاهی در صورت پاکسازی بخش های مربوطه، ممکن است به ضرر آن تمام شود.

اما شباهت دیگری در راستای مسئله «توطئه» که اخیرا در مورد آن بحث کردیم وجود دارد. در کتاب لو دادن، ویکتور ناوسکی توضیح می‌دهد که در محاکمات رهبران حزب کمونیست تحت قانون زبانزد اسمیت، خبرچین‌های اف‌بی‌آی درباره آنچه برخی از اعضای حزب درباره‌ی «اصول مارکسیسم یا لنینیسم،» گفته اند، در مکان هایی بسیار دور از محل محاکمه، یا جایی که هر کدام از متهمان حضور داشتند شهادت میدادند.

ناوسکی ادامه می‌دهد: «وکلای مدافع مرتباً به این نوع شهادت ها به‌عنوان شایعات اعتراض می‌کردند، اما بی‌فایده بود. اعتراضات معمولاً بر این اساس رد می‌شد که در یک توطئه، اقدامات هم‌دستان توطئه برای تمامی اعضای آن توطئه اعم از حضور یا عدم حضور الزام‌آور است. ... از آنجا که متهم واقعی حزب کمونیست بود، اهمیت زیادی نداشت که بسیاری از شواهد ارائه‌ شده و پذیرفته‌شده، ارتباط اندکی با مردان و زنان خاصی که محاکمه می‌شدند داشت یا اصلاً نداشت.» [تاکید اضافه شده است.]

حمله به افرادی با رزومه‌های آکادمیک طولانی برای حمله‌ی تعمیم یافته به امنیت شغلی در دست اقدام در هر نهاد عمده آموزش عالی استفاده می شود. در حال حاضر رقابت شدیدی بر سر مشاغل، موقعیت‌های شغلی رسمی، حقوق و مسائل مرتبط با آن در جریان است. کرسی های استادی الحاقی و سایر اشکال استخدام موقت فراوان هستند و موسسات از هر فرصتی برای استثمار دانشجویان تحصیلات تکمیلی، اساتید نیمه‌وقت و دیگر اقشار آسیب‌پذیر استفاده می‌کنند. 

در چنین شرایطی، ادعاهای مربوط به سوءرفتار جنسی، نژادپرستی و سایر تخلفات − واقعی، خیالی و یا اغراق‌آمیز – به ابزاری برای کسب نفوذ تبدیل می‌شوند. به همین دلیل است که ارجاعات خصمانه به «گارد قدیمی» و «مطالعات آفریقایی سفیدپوست» در حساب‌های توییتری حامیان کیلبورن، چروینسکی و مانداوا ظاهر می‌شوند.

این جنبه از جنجال با نامه‌ سرگشاده‌ ۱۸ ژوئن ۲۰۲۰ با عنوان «برای یک رویکرد عدالت دگرگون کننده» که در واکنش به مقاله‌ی مه ۲۰۲۰ کریمسون برانگیخته شد و توسط دانشجویان کارشناسی ارشد و کارشناسی بخش های مردم شناسی و مطالعات آفریقایی و آفریقایی-آمریکایی هاروارد امضاء شد بیشتر برجسته شد. این نامه سرگشاده به‌طور شگفت‌انگیزی خواستار آن شد که هاروارد فوراً کاماروف، بستِر و اورتون را «از هر دو دپارتمان و کل دانشگاه برکنار کند و هرگونه امتیاز و عناوینی را که ممکن است قبل از شروع ترم پاییز ۲۰۲۰ داشته باشند، لغو کند»

از سوی دیگر، این نامه درباره «ماهیت گرایی‌های جنسیتی غیرمفید» کریمسون ابراز نگرانی کرد. در ادامه آمده بود که مسائل مورد بحث «گسترده و پیچیده هستند و نمی توان آنها را به نیاز به اضافه كردن 'زنان' بیشتر تقلیل داد.» در این نامه شکایت شده است که چنین «ماهیت گرایی‌هایی» از «زنان سفیدپوست از زنان سفیدپوست و همجنسگرا که در ایجاد سوء استفاده ها همدست بوده اند» محافظت کرده و کسانی را که مقوله انتزاعی «زنان» برای آنها مدتها محل خشونت بوده است، بیشتر به حاشیه رانده است: دانشجویان تراجنسی، غیر دوجنسی، سیاه‌پوست، بومی، و دگرباشان، و همچنین سایر دانشجویان رنگین‌پوست.» به‌طور خلاصه، این عنصر نگران است که هرگونه تقسیم‌بندی غنایم دانشگاهی در آینده، در صورت پاکسازی بخش های مربوطه، ممکن است به ضرر آن‌ صورت گیرد.

شبکه‌ی شایعه‌پراکنی

مقاله‌ی آگوست ۲۰۲۰ در گاهنامه تحصیلات تکمیلی بسیاری از همان استدلال‌های کلی مشابه را تکرار کرد، اما آتش خود را بر روی کوماروف متمرکز کرد که فقط به صورت حاشیه ای در قطعه کریمسون ظاهر شده بود. «راهنمای» آن در خلال این جنجال یکی از شاکیان در دادخواست فعلی، دانشجوی کارشناسی ارشد آمولیا ماندوا بود. ادعاهای تأییدنشده‌ی او کم و بیش یک واقعیت غیرقابل انکار تلقی شد.

به گزارش گاهنامه، «مانداوا نزدیک به یک دهه بود که کوماروف را می‌شناخت; او هم یک مشاور متعهد و هم یکی از بزرگ ترین نام ها در حوزه کاری او بود. اما او شایعات را شنیده بود. و زمانی که سایر دانشجویان در این برنامه از او درباره کوماروف پرسیدند، او آن شایعات را با آنها به اشتراک گذاشت. … مانداوا بخشی از یک شبکه شایعه‌پراکنی بود، سیستمی فرسوده و معیوب برای به اشتراک گذاری اطلاعات.»

این واقعیت که در ابتدا مقاله گاهنامه به این «شبکه شایعه‌پراکنی» اعتبار بخشید، اعتماد به آن را از بین برد. چرا باید کسی کلمه دیگری را جدی می گرفت؟ این معادل پذیرش این بود که «اطلاعات» «به اشتراک‌ گذاشته شده» ممکن است ریشه در چیزی جز کینه توزی، ذهنیت گرایی یا دروغ آشکار نداشته باشد.

مطالعه‌ ای درباره «دلهره های اخلاقی» (اضطراب جمعی) مشاهده می‌کند که «شایعات طبق تعریف، بدون مستندات واقعی قابل اعتماد نقل می‌شوند... شایعات اراجیف هستند. آنها گفته می‌شوند، باور می‌شوند، و منتقل می‌شوند، نه به دلیل اهمیت شواهد ارائه‌شده، بلکه به دلیل انتظارات گویندگان از درست بودن آن‌ها در وهله اول.» (اریک گود و ناخمان بن یهودا، دلهره های اخلاقی: ساخت اجتماعی کج رفتاری، ۱۹۹۴)

گود و بن یهودا در ادامه خاطرنشان می‌کنند که یکی از عواملی که «فرآیند شایعه پراکنی را تغذیه می‌کند ساده لوحی است، یعنی تمایل به زودباوری، به تعلیق درآوردن تردید و کنار گذاشتن توانایی‌های انتقادی در بررسی صحت یک داستان.» «دشمن شایعه» «تمایل به پرسشگری و شک و تردید در مورد صحت یک شایعه یا داستان هایی که فرد می‌شنود است. ... به عنوان یک قاعده کلی، هرچه فرد آگاهی بیشتری داشته باشد، هم در مورد موضوع شایعه و هم به طور کلی، احتمال انتقال شایعه ای که می شنود کمتر است.»

نویسندگان اضافه می کنند که بیشتر اوقات، «شایعه فرآیندی مشخصاً «غیرمنطقی» است، یعنی اغلب نشان‌دهنده نیاز به تایید باورها و ارزش‌های به مراتب عمیقا پذیرفته شده دارد تا واقعیت‌های عینی. شایعه اغلب بر عضویت در گروه، فضیلت، قربانی شدن، استثمار و شرارت بیرون گروهی ادغان دارد.»

در بوته آزمایش، ابیگیل ویلیامز، دختری با «ظرفیت بی‌پایان برای عوام فریبی» (به تعبیر میلر)، مشاهده می‌کند که «شایعه جادوگری همه جا پیچیده است.» «شبکه شایعه‌پراکنی» که او به سازماندهی آن کمک می کند، منجر به اعدام ۳۰ نفر میشود، ۱۹ نفر با دار زدن، یک نفر با له و لورده کردن تا حد مرگ، و مرگ پنج نفر دیگر در زندان .

شکایت حقوقی

گاهنامه برای اولین بار شکایات کیلبرن در مورد سوء استفاده جنسی توسط کوماروف را در معرض عموم قرار داد. در واقع، او تنها فردی است که چنین شکایاتی را مطرح کرده است. آنها با عبارات زننده تری در شکایت حقوقی ثبت شده ۸ فوریه تکرار شده اند.

هر روز هزاران سند از این دست در دادگاه های آمریکا ثبت می شوند. تخمین زده می شود که سالانه ۴۰ میلیون پرونده قضایی در ایالات متحده تشکیل می شود. در یک شکایت حقوقی، وکلا آزادند تقریباً هر چیزی را که دوست دارند بگویند. این امر صرفا متهم را از اتهامات و راه حلی که شاکی می خواهد مطلع می کند.

شکایت تنظیم شده توسط وکلای کیلبورن، چروینسکی و مانداوا، شامل مجموعه‌ای از ادعاها و مطالباتی است که به هیچ وجه نمی‌تواند منجر به مجرمیت شود. در دادگاه، قوانینی برای شایعات وجود دارد. این شکایت حاوی ادعاهای بی اساس، شایعات بیشتر و اراجیف و شرح موقعیت‌هایی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را ارزیابی کند و به مجموعه‌ای از پیش‌داوری‌ها و پیش فرض ها متوسل می شود.

این روایت طولانی و بیش از حد داغ با ادعاهای مختلف اثبات نشده و غیرقابل اثبات علیه کاماروف آمیخته شده است.  می خوانیم، «که او [کاماروف] «برای سال‌ها» از قدرت و جایگاه خود در هاروارد برای بهره برداری از دانش پژوهان مشتاق استفاده کرده است: او دانشجویان را بدون رضایت آنها بوسیده و لمس کرده، به پیشنهادهای جنسی ناخواسته دست زده و تهدید کرده که در صورت شکایت، مسیر شغلی دانشجویان را تخریب خواهد کرد.» هیچ مدرکی برای حمایت از این ادعا ارائه نشده است.

عبارت «بر اساس اطلاعات و اعتقاد» شش بار در این شکایت استفاده شده است. «بر اساس اطلاعات و اعتقاد» به این معنی است که یک ادعا با هیچ مدرک تأییدشده‌ پشتیبانی نمی‌شود. این اظهار نظر صرفاً چیزی است که یک فرد ممکن است شنیده یا گمان کرده باشد (یا امیدوار باشد) که ممکن است درست باشد.

در این بخش، این عبارت دو بار ظاهر می شود: «در سال ۲۰۰۷، بر اساس اطلاعات و اعتقادات، پروفسور کوماروف یک رابطه جنسی را با یکی دیگر از دانشجویان زن دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه شیکاگو آغاز کرد ('دانشجوی ۳ دانشگاه شیکاگو'). اما بر اساس اطلاعات و اعتقادات، هنگامی که پروفسور کوماروف علاقه جنسی خود را نسبت به او از دست داد، از نفوذ خود برای آسیب زدن به حرفه او استفاده کرد.»

سوء استفاده جنسی که کیلبورن ادعا می‌کند در معرض آن قرار گرفته است، شامل دو تلاش ادعایی از سوی کاماروف برای بوسیدن او و «فشردن» ران او در موقعیتی دیگر است. او چنین اقدامی را کاملا انکار می‌کند.

یکی از ارکان اصلی این شکایت این ادعاست که «بی‌تفاوتی تعمدی هاروارد به پروفسور کاماروف اجازه داده تا خانم کیلبورن را بارها و به زور ببوسد، او را در ملاء عام لمس کند، تجاوز و قتل او را با صدای بلند تجسم کند، ارتباط او را با سایر اساتید قطع کند و مسیر آکادمیک او را منحرف کند.» هیچ مدرکی برای تأیید این ادعاها وجود ندارد.

این دادخواست استدلال میکند که «هاروارد اجازه داد رفتار پروفسور کوماروف به مدت دو سال ادامه یابد− و خانم کیلبورن را در معرض کابوسی مداوم قرار دهد که شامل بوسیدن‌های اجباری بیشتر [در واقع، یک بوسه ادعایی اضافی دیگر، پس از یک حادثه ادعایی اولیه در فوریه ۲۰۱۷]، لمس کردن، دعوت‌های مکرر برای معاشرت به تنهایی در خارج از پردیس و کنترل اجباری بود.»

کیلبرن و وکیلش از ما میخواهند باور کنیم که کوماروف، مردی با عقل سالم و هوش و تجربه جهانی قابل توجه، در طول دو سال «مکررا» زن جوانی را که می دانست همجنس گرا است و به وضوح از او نفرتی کینه توزانه و یاگو مانند (حسودانه) پیدا کرده بود را مورد سوء استفاده جنسی قرار دهد. این ادعا از نظر روان‌شناختی به شدت غیرممکن به نظر می‌رسد.

این شکایت بارها استدلال میکند که هاروارد ادعاهای این سه نفر را «نادیده گرفته است» (در واقع، این کلمه ۱۵ بار ظاهر می شود). برعکس، با توجه به جو کنونی، می توان مطمئن بود که پس از دریافت این اتهامات، مقامات دانشگاه در بالاترین سطوح در خصوص محتوای این اتهامات و همچنین نحوه رسیدگی مناسب به آن‌ها بحث و گفتگو داشته‌اند. فرض اصلی شکایت مبنی بر اینکه هاروارد این اتهامات را «نادیده گرفته است» در واقع بعید به نظر می‌رسد.

در این راستا، فرمول‌بندی زیر در شکایت قابل توجه است: «سایر بازماندگان علناً تأیید کرده‌اند که هاروارد به دلیل فقدان شواهد مستند، برخی از فاحش‌ترین موارد سوء استفاده جنسی را که به دفتر آنها گزارش شده بود نادیده گرفته است.» بنابراین، هاروارد، در واقع اتهامات مورد نظر را «نادیده» نگرفته است. دانشگاه از آن‌ها آگاه بود، اما از آنجا که مدارکی برای پشتیبانی از آن‌ها وجود نداشت، از اقدام خودداری کرد.

این سند صرفاً از خواننده می‌خواهد که ادعاهای کیلبورن، تسروینسکی و ماندوا را به‌عنوان حقیقتی غیرقابل انکار در نظر بگیرد.  این شکایت به شکلی غیر مستقیم و در «متن ریز» سند، به‌وضوح اعتراف می‌کند که حاوی چیزی جز ادعاهای بی‌ اساس نیست.

در این دادخواست آمده است: «در گذشته، رویه‌های مکتوب هاروارد در مورد شکایات سوء استفاده جنسی به صراحت تصریح می‌کرد که هاروارد معمولاً پرونده‌ای را بررسی نمی‌کند مگر اینکه ادعاها توسط «مدارک تایید کننده مستقل» پشتیبانی شوند. هاروارد از آن زمان این الزام را از رویه های منتشر شده خود حذف کرده است، اما همچنان در عمل به آن پایبند بوده است. در میان محققان اتفاق نظر وجود دارد که الزام تاریخی منسوخ تایید مستقل در موارد خشونت جنسیتی (و به‌ویژه تجاوز جنسی) مبتنی بر تعصباتی است که زنان را فاقد اعتبار می داند.»

به عبارت دیگر، علیرغم تضعیف جدی حقوق متهم، برخی نگرانی‌های باقی‌مانده‌ای مبنی بر اینکه ادعاها با مدارک اضافی پشتیبانی شوند هنوز در فرآیندهای هاروارد پابرجاست. این سند خواستار پایان دادن قطعی به چنین نگرانی‌هایی است و اینکه  زنان را باید صرفا «باور کرد».

این سه دانشجوی فارغ التحصیل که برای چندین سال درگیر در یک انتقام‌جویی مخرب علیه کوماروف بودند، که عملا به هیچ نتیجه‌ای نرسید، اکنون خواستار غرامت از دانشگاه هستند. یکی دیگر از رایج ترین عبارات بارها تکرار شده در شکایت حقوقی، این است که «شاکیان حق دارند از تمام راه حل های قانونی و عادلانه موجود ... از جمله جبران خسارت استفاده کنند.» 

سرکوب سیاسی

بررسی اتهامات مختلف نشان می دهد که هیچ مدرک معتبری مبنی بر گناهکار بودن کوماروف وجود ندارد. در واقع، این جنجال هیچ ارتباطی با تخلفات جنسی از سوی کامروف یا هر فرد دیگری ندارد، چه رسد به حقوق ابتدایی زنان برای مبرا بودن از آزار و اذیت در محل کار یا دانشگاه. در حقیقت، تلاش جاری یک کمپین محکومیتی است. متهم کنندگان از محیطی ناسالم سوء استفاده می کنند که در آن عموم مردم ترغیب می شوند باور کنند جایی که دود وجود دارد، باید آتش نیز وجود داشته باشد. اما در بسیاری از موارد − و مسلما در مورد جان کوماروف − چیزی که در جریان است یک ماشین دود سازی است.

پروفسور کوماروف قربانی یک تلاش برای مجازات با انگیزه سیاسی است.

حرکت کنونی در هاروارد تلاشی از سوی یک لایه اجتماعی مزدور برای تخریب شهرت دانشمندان معتبر و اخراج آنها، تحت لوای غیر صادقانه برچیدن «امتیاز سلسله‌مراتبی» است. این تلاش هیچ جنبه‌ «چپ‌گرایانه» ندارد و نشان‌دهنده ماهیت ضد دموکراتیک و بیمارگونه عناصر اجتماعی مرفه درگیر در این ماجرا است.

جنجال کاماروف تنها می تواند در یک فضای روشنفکری رو به زوال رخ دهد، جایی که بی‌منطقی والاتر از عقلانیت و واکنش های عاطفی بالاتر از تجزیه و تحلیل واقعی است. دهه‌ها سفسطه گری پست‌مدرنیستی، ذهنیت‌گرایی و «ساختار شکنی،» زبان شناختی که بر علوم انسانی تسلط دارند، نقش خود را ایفا کرده‌ است و توجه به فرآیندهای عینی موجود و قانون‌مدار را تضعیف کرده و تمرکز را به اشکال مختلف اسطوره‌ سازی نژادپرستانه، فمینیستی و «چپ»، و به خویشتن و هویت و به «روایت» خود فرد (و به طور اجتناب ناپذیری، احساسات جریحه‌دار شده)، صرف نظر از حقیقت یا غیر حقیقت بودن آن معطوف کرده‌اند. روح نیچه تاثیر قابل توجهی دارد: «نادرستی یک عقیده برای ما دلیل هیچ اعتراضی علیه آن نیست.»

یک جو ترس آور در پردیس‌ دانشگاه ها ایجاد شده است، از جهاتی بدتر از آن چیزی است که در دوره مک کارتی حاکم بود، که در آن فشار زیادی بر هر کسی وارد می‌شود که جسارت دفاع از کسانی که مورد حمله قرار می گیرند را داشته باشد. این امر شرایطی برای ندامت های تحقیرآمیز و تشدید حملات علیه آزادی آکادمیک و حقوق دموکراتیک ایجاد کرده است.

زمان آن فرا رسیده است که به کپین های تهمت زنی، بدنام سازی و قربانی سازی پایان دهیم. دفاع قاطعانه از پروفسور جان کوماروف نقطه شروع مناسبی برای ضد حمله علیه این محکومیت ها خواهد بود.

Loading